"غدیر و وصایت"، پاسدار "نبوت و رسالت"
عید غدیر _ دانشگاه علوم اسلامی رضوی ع _ مشهد_ ۱۳۹۵
بسمالله الرحمن الرحیم
سلام عرض میکنم خدمت خواهران و برادران عزیز و خداوند را سپاسگزارم که در این محفل قرآنی و در محضر ناشران معارف و فرهنگ قرآنی و در آستانه عید مبارک غدیر فرصتی پیدا میشود تا در محضر حضرت رضا(ع) و در حرم ایشان عرض ادب به قرآن کنیم.
دوستان فرمودند در باب معیار تأثیری که مسئله ولایت امیرالمؤمنین(ع) وصیّ رسولالله(ص) در نشر و تمکین معارف قرآنی در مسئله سبک زندگی دینی دارد نکاتی را تقدیم کنیم. سبک زندگی در زیر نور قرآن و ولایت امیرالمؤمنین یعنی کل اسلام و کل تشیّع. اینجا به نظرم آمد که راجع به بعضی از معیارهای سبک زندگی قرآنی از طریق اشارات قرآنی به ولایت امیرالمؤمنین(ع) و بلکه وصیّ خاص و اوصیای خاص همه انبیاء اشاره رفته، چند نکته را عرض کنم که هم بحثی در حاشیه قرآن باشد و هم مربوط به این مسئله باشد که اگر این مسئلة ولایت قرآنی اوصیای پیامبران حل شد، مسئله سبک زندگی برای ما حل میشود. همه مشکلات ما همین جاست. بعضی آیات شریف قرآن را در این باب عرض میکنم و بعد استدلالاتی که در باب ضرورت تداوم امامت و رهبری معصوم پس از رسالت هست و متفکران و متکلمان شیعه با استناد به قرآن و سنّت از آن سخن گفتهاند و به تأیید منابع اهل سنّت هم بخشی از آنها رسیده اشاراتی میکنیم.
نکته اول این که هیچ یک از آیات قرآن را نباید ناظر به صرفاً قضیه خاص در گذشته تاریخی دانست. یعنی «قضیه فی واقعه» یک اتفاقی در یک موضوع خاصی افتاده و آیهای نازل شده، آن شأن نزول است و همه میدانیم که شأن نزول مخصص نیست و مفاهیم قرآنی را محدود به همان موردی که در آن مورد و در آن زمان و مکان خاص و آن مورد خاص آیه نازل شده، محدود نمیکند. اگر کسانی قرآن را به این نحو میخوانند حتی از جمله قصص قرآن، که گویی یک اشاره به گذشته و یک چند عبرت کلی هم هست وارد جزئیات نشده و نشویم ناگفته قرآن را منسوخ میداند یعنی انگار معتقد شدیم که کل قرآن منسوخ است دوره آن گذشته، یک اشاراتی به یک حوادثی در زمان مقدس و مکان مقدس، در حضور شخصیت مقدس پیامبر اکرم(ص) اتفاق افتاده و تمام! در حالی که اهل بیت(ع) از حضرت امیر(ع) تا حضرت رضا(ع) که خدمت ایشان هستیم و همه اهل بیت(ع) به تکرار فرمودند که قرآن، کتاب و موجودی زنده است یک موجود تاریخی، جزو تراث فرهنگی، جزو میراث فرهنگی نیست، یک کتاب مقدس از نوع کتاب مقدسی که همه ادیان و مذاهب غیر ابراهیمی و ابراهیمی اینها دارند، حتی آیینهای ایدئولوژیک هم کتاب مقدس دارند و برای مارکسیستها کاپیتال مارکس کتاب مقدس است. خلاف آن چیزی نباید چیزی گفته شود. برای لیبرالیستها نظریات کسانی مثل جانلاک تا متأخرین برای اینها کتاب مقدس است. پس همه ادیان و ایدئولوژیها کتاب مقدس دارند، کتابهای مقدس و اشخاص مقدس دارند. مارکس برای مارکسیستها شخص مقدس حساب میشود، معصوم آنهاست، نمیگویند معصوم است، نمیگویند الهی است اما در واقع امامت او را پذیرفتند لیبرالیستها امامت رهبران و ایدئولوگهای رهبران را پذیرفتند، فاشیستها رهبرانی دارند. از هندو، بودیزم، بوداییها، شخصیت مقدسشان بوداست پس این که اولاً به دینییون و الهیون اتهام بزنند که شما پیامبران را مقدس میدانید به شیعه هم بگویید علاوه بر پیامبران، ائمه و اوصیای پیامبر را مقدس میدانید بنابراین وقتی حوزه مقدسات و مقدسین پیش آمد دیگر معنیاش این است که اندیشه آزاد و نوآوری و نواندیشی و از آزادی اندیشه، آزادی عمل، همه اینها منتفی میشود پاسخ آن این است که اتفاقاً این آزادیها در تمام مکاتب، اگر اسم این محدود شدن آزادی و نفی آزادی است، نفی آگاهی اجتهادی است، در همه مکاتب، مادی و الهی، چپ و راست، قدیم و جدید، اشخاصی هستند که سخنانشان و افکارشان به عنوان مبدأ و معیار و شاقول شناخته میشود. خب این اتفاق اگر اینجا افتاده باشد همه جا افتاده است. یعنی تا اینجا ما چیزی به شما بدهکار نیستیم. پاسخ دوم این است که اتفاقاً در این دین، هیچ شخصی محور نیست حتی رسولالله. و لذا خداوند میفرماید: «وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ» این پیامبری است که پیش از او ما پیامبرانی فرستادیم یعنی اسلام محمدیزم نیست. تشیّع، علی به عنوان شخص، علیپرستی و علی محوری نیست. تشیّع همان اسلام است، اسلام ناب، و اسلام خدامحوری و خداپرستی است پیامبر و علی و اهل بیت، راهنمایان بشر به سوی خدا، به سوی توحید و عدل هستند خودشان مستقل از خداوند ارزش ذاتی، قداست ذاتی، عصمت ذاتی ندارند هرچه هست از خداست. علم غیب ذاتاً ندارند، به اذن خداست. خودشان به ذاتاً نمیتوانند شفاعت کنند بلکه باذن الله میکنند. بنابراین ما شفاعت، زیارت، توسل، همه اینها یک تفسیر توحیدی، تفسیر اهل بیتی از آن داریم تفسیرهای مشرکانه هم از آن هست. آن چیزی که اهل بیت گفتند تفسیر توحیدی از شفاعت و زیارت و توسل و دعا است و اینها جزئی از توحید هستند در راستای توحید هستند، اینها در عرض توحید یا در تعارض با توحید نیستند اگر درست فهمیده بشوند آن طوری که خود ائمه گفتند قبل از آنها پیامبر بلکه خود خداوند متعال در قرآن گفته است. این یک نکته.
و پاسخ سوم این که خودِ این دین، امر به تفکّر، تعقّل و اجتهاد میکند، منتهی اجتهاد زیر نور وحی. تعقّل زیر نور هدایت معصوم، نه تفکر و تعقل در تاریکی؛ که به انواع تضادها، تعارضات، نقصانها، عقبگردها، شرک، جنگ، خشونت، ارتداد، کفر، خیانت و انواع چیزها منجر میشود حتی اگر آگاهیهایی هم آنجا باشد علیه بشر به کار میرود نه به نفع بشر.
با توجه به آن چه که در بخش نخست عرض کردیم تک تک آیات قرآن، راجع به تک تک مسائل امروز ماست و هر روز ما و فردا امّت فردا وقتی ما و شما نیستیم. این قرآن همانقدر برای ما باید زنده و تازه معنا شود نه یک کتاب مُرده، که صدر اسلام کتابی زنده بود، هر روز آیاتی میآمد ناظر بر مسائل بشر، نظری، عملی، اخلاقی، امروز هم همینطور است. هزار سال دیگر هم که ما و شما نیستیم قرآن همچنان زنده و جوان است و دوباره کتاب همان روزگار است. اگر با این نگاه به قرآن مراجعه کنیم و به تعبیر بعضی از علمای بزرگ شیعه که گفتند قرآن را به گونهای بخوانید که همین اکنون بر شما نازل شده است یعنی اینقدر این کتاب را زنده و تازه و بهروز بدانید و به تعبیر خود قرآن «فیه ذکرکم» آنچه در قرآن آمده بیاستثناء «فیه ذکرکم» مسئله و دغدغه ماست، مشکلات و راه حل مشکلات ماست فقط قصه گذشته نیست. قصه گذشته هم اگر میشود حکایت امروز ماست. این خیلی مهم است که این مسئله را ما درست بدانیم و بفهمیم آن وقت تک تک حروف، تک تک آیات، تک تک کلمات، بلکه تک تک حروف قرآن در مورد آن باید اندیشید. حالا ببینید آیات بسیاری در قرآن است که ممکن است به عنوان ادلّهای برای ولایت اوصیاء و معصوم پس از پیامبران در کتابهای کلامی ما به کار نرفته باشد اما اگر درست به کُنه همین آیات نگاه کنید همه اشاره به همین مسائل هست. من الآن نمیخواهم بگویم ما به این آیات در برابر منکرین ولایت اهل بیت پس از پیامبر(ص) میخواهیم استناد کنیم، نه؛ برای خودمان داریم صحبت میکنیم که ببینید منطق تداوم نهضت تربیتی، عدالتمحور و تربیتمحور انبیاء، پس از خودشان در دوره اوصیاء به زبانهای مختلف در قرآن تکرار شده است. این مسئله که کافی نیست یک پیامآور بیاید یک بار همه حقیقت را به بشر بگوید بعد بگوید خب دیگر همه چیز گفته شد و دیگر احتیاجی نیست پس از من کسانی بیایند و رهبری و مدیریت کنند، هدایت کنند، ما گفتیم و رفتیم! اگر این گفتن کافی بود و گفتن و رفتن حجّت را تمام میکرد و راه هدایت را برای همه میگشود، چرا هزاران پیامبر، یکی از پس دیگری بیایند؟ برای چه؟ خب همان پیامبر اول همه چیز را گفت. توحید بود و عدالت، مبدأ بود و معاد. عقاید حقّه بود، اخلاق حسنه بود و اعمال و سبک زندگی درست عادلانه. خب این را اولین پیامبر گفت. شما ببینید دعوای هابیل و قابیل، دعوای همین دوتا طرز فکر است که تا همین الآن در جهان این دعوا ادامه دارد. هیچ حرفی جدیدتر از سخن قابیل گفته نشده از طرف مستکبرین عالم و هیچ پاسخی انسانیتر از پاسخ هابیل به آنها داده نشده است. همین گفتگوی کوتاه هابیل و قابیل که قرآن ذکر میفرماید تنازع دو سبک زندگی است. زندگی قابیلی و هابیلی. دعوا از همانجا شروع شده است این هم که در فیلمها و کتابها مینویسند بشر نخستین انسان نخستین، در بیابان و غارنشینی، اینها اخلاق و منطق نمیفهمیدند چیست، بلد نبودند حتی صحبت کنند و صدا از خودشان درمیآوردند همه اینها دروغ است. نخستین انسان و نخستین آدم و نخستین پیامآور است. آدم(ع) نبیّ است پدر همه انبیاء است. اگر آن زمان انسان نخستین بلد نبوده این چیزها را، پس این گفتگوی هابیل و قابیل چیست؟ انسان نخستین همینها هستند. گفتگوها و سخنانی که از آدم و حوا و بعد از هابیل و قابیل و آنها نقل میشود کاملاً مخالف این تصویری است که در این کتابها و غربیها توی فیلمهایشان ساختند و ما هم باور کردیم. انسان نخستین از همان اول، به اندازه ما و شما شعور داشته است. عقل داشته، اخلاق میفهمیده، ضد اخلاق میفهمیده، قدرت نطق و بیان داشته، استدلال میکردند، گفتگوی قابیل و هابیل را ببینید، استدلالی عقلی و اخلاقی و حقوقی است. کدام انسان نخستین این حرفها را نمیفهمیده و بعد کمکم یاد گرفتند حرف زدن و کم شعور پیدا کردند و کمکم طبیعت را نگاه کردند؟ همهاش دروغ است. خب از این مفاهیم که تاریخ چگونه است؟ تفسیر تاریخ، فلسفه تاریخ، فلسفه اجتماع، فلسفه اقتصاد، فلسفه حقوق، فلسفه اخلاق، مناسبات اجتماعی، همه اینها در همین کلمات کوچک کوچک قرآن و همین عبارات کوچک نهفته است ما متأسفانه متفکرانه سراغ اینها نمیرویم از هیچ آیهای نباید سرسری رد شد در هر آیه دستکم چند کلیدواژه مهم است که اگر ما اهل فکر و اهل تعقل باشیم از هر کدام این کلمات صدها پایاننامه در حوزههای مختلف علوم انسانی و علوم اجتماعی باید بیرون بیاید. فرض بفرمایید توجه داشته باشیم محور بحث ما این بود که یک بار گفتن یک پیامبر سخن گفتن خدا را با خلق، کافی نیست لزوماً بر همه حجّت را تمام نمیکند. باید بسیاری چیزها را دوباره خواند و دوباره دید و ارتباط آن را با همدیگر برقرار کرد. ما خیلی وقتها قرآن را درست نمیخوانیم و خیلی از سؤالاتی که پیش میآید در اثر تقطیع آیات، تقطیع سورهها، ندیدن بعضی آیات، دیدن بعضی از آیات دیگر است و ناقص دیدن آن است. این قضیه وصایت، آیه کریمه 119 سوره توبه است. در کتب بحثهای کلامی شیعه و تفسیرها هست. بزرگان اهل سنت و مفسرین قرآن، از همین آیه، همین برداشتی را که عرض میکنم کردند، «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَکُونُواْ مَعَ الصَّادِقِینَ» آنهایی که ایمان آوردند خدا و قیامت را قبول دارند خدامحور باشید، معیار اصلی تصمیمگیریهایتان خدا باشد. «اتقوالله» یعنی این. تقوا یعنی خودکنترلی و مدیریت خود. در ابراز احساسات، در گفتن و در کردن، در فعل و قول. مدیریت رفتار خود این تقوا میشود. «اتقواالله» یعنی رفتارتان را طوری تنظیم کنید، اعمال ارادیتان را که ارتباطتان با خداوند قطع نشود خدا را برای خودتان نگه دارید. تقوا، وقایه یعنی نگه داشتن، نگهداری. «اتقوالله» چند جور میشود آن را ترجمه کرد همهاش هم درست است «اتقوالله» یعنی این که خدا را برای خودتان نگه دارید. الله را در مرکز محاسبات زندگیتان نگه دارید، یعنی هر کاری که میخواهید بکنید نسبت آن کار را با خدا بسنجید و بعد عمل کنید این یعنی تقوا که خیلی سخت است، گفتن آن آسان است ولی انجام آن سخت است. بلافاصله بعد میفرماید «و کونوا مع الصادقین» همه جا و در همه حال، در کنار صادقین باشید. «صادقین» چه کسانی هستند؟ بگذارید من از قول مفسّر بزرگ اهل سنت عرض کنم. این هم از آیاتی است که ولایت امیرالمؤمنین – غدیر- و ولایت اهل بیت(ع) ثابت میشود. ضمن این که بدانید تشیّع از غدیر شروع نشده است! بعضیها را میبینیم که میگویند شروع شیعه و تشیع از غدیر است! اصلاً این طور نیست. غدیر یکی از بازرترین مظاهر اتمام حجّت رسولالله با مسلمین بر سر ولایت علی(ع) و بر سر مسئله تشیّع اهل بیت(ع) است. کلمه شیعه علی را پیامبر(ص) به کار بردند. بعضیها فکر میکنند این کلمه شیعه بعد از پیامبر(ص) درست شده است! عین این عبارت که «شیعه علی» عین این عبارت چندین بار در کلام حضرت رسول(ص) آمده و در منابع شیعه و سنی هم هست، در منابع سنی روایات مکرر در این باب را خودم دیدم. «شیعه علی» کلمه شیعه را خود پیامبر گفتند. و معنی این، پیشبینی این بود که پس از پیامبر(ص) – خوشبینانه نگاه کنیم - بر سر تفسیر بخشی از مفاهیم اسلامی است. بدبینانه نگاه کنیم بر سر دخل و تصرّف در بعضی از مفاهیم اختلاف میافتد. هم اصحاب و بزرگان چند دسته میشوند و طبیعتاً عوام مردم هم چند دسته میشوند. خب پیامبر(ص) از قبل دارد میگوید و من عبارت این عالِم اهل سنت را بگویم. جناب فخر رازی را همه شما میشناسید، فخر رازی یک آدم نابغهای است، با این که ایشان به لحاظ مشرب، اشعری است. اشاعره در بسیاری از مفاهیم اصلی تفکر و فرهنگ دینی به عقلگریزی مشهور هستند. فخر رازی در 10- 11 موضوع رشته علمی نظریهپردازی کرده است. و به او "امامالمشکّکین" هم میگویند چون یک نابغهای بود که وارد هر رشته علمی میشد یک مدتی کار میکرد شروع میکرد محکمات آن رشته علمی را زیر سؤال میبرد، آن وقت قوی هم زیر سؤال میبرد طوری که تشکیکاتی میکرد، سؤالاتی مطرح میکرد که تا مدتها بزرگان درجه 1 آن علم نمیتوانستند جواب او را بدهند. به او «امام المشکّکین» میگویند. یعنی رهبر و پیشروی منتقدین. قدرت کریتیک خیلی قویای داشت وارد هر رشتهای میشد طوطیوار جلو نمیرفت و از همان اصول اولشان را شروع میکرد زیر سؤال میبرد که اصلاً چرا این؟ و خیلی از اشکالات او را خیلیها جواب ندادند. بعضی از سؤالاتش را تا همین الآن در خود جامعه اهل سنت هم بیجواب مانده است. خب تفسیر مهم ایشان، «تفسیر کبیر» که تفسیر بزرگ فخر رازی است، در جلد 16، ص 221، این عبارت از آنجاست. همین آیه «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَکُونُواْ مَعَ الصَّادِقِینَ» ایشان میگوید به نظر من این آیه هیچ معنایی ندارد جز این که در حد دورهای رهبر معصوم باید باشد. و این صادق، فقط یعنی معصوم. کسی که خطاپذیر نیست. حالا شما ببینید عالِم بزرگ اشعری، از مفسّرین درجه 1 قرآن است. اگر شما بخواهید سه تا مفسّر بزرگ اسلامی سنّی نام ببرید قطعاً یکی از آنها فخر رازی است که از جهاتی اول است. ایشان هم ایرانی است اهل ری است. این را بدانید 70- 80 درصد بزرگان شیعه و سنی، در همه رشتههای علمی چه علوم حوزوی و چه علوم ریاضی و طبیعی، ایرانی و عمدتاً خراسانی بودند. خراسان بزرگ نه این خراسان الآن. خراسان بزرگ که الآن 7 – 8 کشور است. 70- 80 درصد متفکران درجه 1 جهان اسلام، شیعه و سنی، ایرانی و غالباً خراسانی هستند و فخر رازی جزو غیر خراسانیهایش هست. ایشان نظریاتی دارد در تفسیر و فهم بعضی از آیات قرآن واقعاً از خودش نبوغ نشان داده است یعنی من بعضی از تفاسیر را که نگاه میکردم در بعضی از آیات، فقط فخر رازی یک چنین کشفی در آن آیه کرده که این آیه را ببینید این معانی را هم میتواند داشته باشد. یکی از کشفهای جالبی که ایشان کرده همین است میگوید این آیه، به وضوح دلیل بر این است که هر کس که امکان خطا دارد و معصوم نیست، خطاپذیر است باید پیرو و در معیت کسی باشد که خطاناپذیر است و بیدروغ و بیگناه است. و در هر موردی هر چی میگوید صدق است و آن صادق است. میگوید شمول «الصادقین» یعنی کسی که در همه زندگیاش صادق باشد در هیچ بخشی از زندگی، گفتار و کردار و پندار او به اصطلاح نباید اهل کذب و خطا باشد و الا الصادقین نیست. وقتی قرآن میگوید «کونوا مع الصادقین» یعنی پس حتماً همیشه کسانی هستند که مصداق «الصادقین» هستند. «الصادق» یعنی کسی که امکان خطا ندارد، معصوم از خطاست، معصوم از گناه است، و در همه زمانهاست مخصوص زمان خاصی نیست این آیه اطلاق دارد، این آیه برای بعد از پیامبر آمده است. دارد زمان پیامبر میگوید شما همیشه باید با صادقین باشید و دنبال آنها راه بیفتید. فخر رازی میگوید خب «الصادقین» یعنی صدق عاری از کذب و عاری از خطا، و آری از خیانت، این برای زمان پیامبر نیست، ایشان میگوید این برای همیشه است. پس یعنی در هر زمانی معصوم از خطایی باید باشد که مصداق «الصادق» در آن زمان باشد و باید دنبال آن راه ببیفتیم. خب این یک عقیده صددرصد شیعی است. یک عالم و مفسّر صددرصد سنتی دارد یک چنین تفسیری از این آیه ارائه میدهد. خیلی از مفسّرین و متکلّمین شیعه اصلاً در واقع جزو ادله عصمت و وصایت به این آیه اشاره نکردند اصلاً در تفسیرهایشان نیست یک عالِم سنی این برداشت را کرده است. اغلب مفسّرین ما از این آیه، این برداشت را نکردند مگر بعد از فخر رازی از او یاد گرفتند! خب این خودش نشان میدهد که حقیقت امامت چیست؟ نشان میدهد که همیشه باید امامی وجود داشته باشد. «الصادق» باید باشد که او به همان دلیلی که خدا باید پیامبرانی را میفرستاده و در قرآن اشاره کرده که چرا من پیامبران را فرستادم. یک جا خداوند میفرماید که پیامبران را فرستادم «لعلّی یکون» تا مردم حجّتی علیه خدا نداشته باشند. خب خداوند میفرماید من باید رسولانی را میفرستادم که به شما کمک کند در فهم زندگی و مرگ و هدف این زندگی. چرا؟ یک دلیل میآورد که وگرنه در روز قیامت شما من را محاکمه میکردید، بشریت حق داشت خدا را محاکمه کند که ببخشید یک چنین حادثه مهمی اتفاق افتاده ما را به این دنیا آوردی، بعدش هم ابدیت است، بهشت است، جهنم است، اینها این قدر مهم نبود که یک کسی را بفرستی تا با ما حرف بزند؟ یک کم راجع به جزئیات و این مسائل با ما حرف بزند؟ همینطور ما را در این عالم رها کردی؟ خداوند میفرماید اگر رسول نمیفرستادم شما حق داشتید در قیامت من را محاکمه کنید که این چه خدایی است؟ چه طرز خدایی کردن است؟ حجّت بر ما تمام نشد، همه چیز را به ما نگفتی. خدا میگوید من برای این که مسئول نباشم و مورد سؤال قرار نگیرم رسولان را فرستادم. حالا من شما را محاکمه خواهم کرد. حالا که رسولان را فرستادم عقل هم به شما دادم، انبیاء هم فرستادم حالا من حق دارم شما را محاکمه کنم که چرا نشنیدید ما گفتیم، وگرنه شما را ما را محاکمه میکردید که چرا نگفتی؟ ما گفتیم حالا ما شما را محاکمه خواهیم کرد که چرا نشنیدید؟ همان دلیل و حکمتی که ایجاب میکرد خداوند پیامآورانی را بفرستند که راه را به ما نشان بدهند، راه بازگشت به سوی خداوند را نشان بدهند به همان دلیل و دقیقاً با همان حکمت، باید بعد از پیامبران، در همه زمانها این فلسفه موجود است، در همه تاریخ، فقط برای بشری که زمان انبیاء زندگی میکرد فقط برای او نبود، بلکه برای همه است. که بعداً بگوییم خب شما برای آنها پیامبر فرستادی پس ما چه؟ بقیه چی؟ آن جامعه دیگر که مستقیم پیامبر برایش نفرستادی چی؟ با واسطه پیام رسیده؟ خب میگوید به همین دلیل باید امام و پیشوایی، و پیشوایانی از سوی همان خدایی که پیامبران را فرستاد باشند که از طرف او فرستاده شده باشند برای همه زمانها، و الا چه اتفاقهایی میافتاد؟ 1) همه انسانها هدایت نمیشدند و پیام خدا به همه نمیرسید الا همان جامعه و در همان زمانی که پیامبر برایش نازل شده است. یعنی فقط خدا میتوانست مردم مکه و مدینه را روز قیامت بازخواست کند یا جایی که حضرت موسی(ع) بود، جایی که حضرت عیسی(ع) بود، جایی که حضرت ابراهیم(ع) بود. بقیه چی؟ و مردم همان زمان. یعنی مردمِ الآنِ مکه و مدینه هم نه؛ خب باید کسانی میآمدند و این خط ادامه پیدا میکرد. دیگر این که شریعت انبیاء و ادیان الهی را اگر پس از پیامبران کسانی را خداوند نفرستد شریعت را میآیند دستکاری میکنند، تحریف میکنند، اصلاً کلاً آن را لغو میکنند. مگر این کار را نکردند؟ مگر حکومت دست بنیامیه که بود اگر اهل بیت(ع) در برابر اینها نبودند مگر بنیامیه همین کار را نکرد؟ مگر خلیفه مسلمین نیامد گفت «لا خبرٌ جاءَ ولاوحی نَزَلْ» خلیفه مسلمین یزید، کل اسلام دست این آدم افتاده، دیگر نه وحی بود، نه پیامبری بود، همهاش کشک و دروغ بود بازیهای محمّد بود! بلایی که سر کتابهای آسمانی و انبیاء پیشین و امّتهای قبل درآمد شما کنار بگذارید، سر امّت خود ما، اگر اهل بیت(ع) نبودند، اگر علی و فاطمه و حسنین(علیهماالسلام) و سایر اهل بیت(ع) نبودند امروز اسلام فقط اسلام یزید و معاویه بود. اسلام یزید یعنی کفر. امروز سمبل اسلام خلفای اموی و عباسی بودند. امروز نماد اسلام آل سعود بودند پس باید خداوند پس از پیامبر، اوصیای خاص خودش را، علی و دیگران را میفرستاد که نگذارد اینها اصل شریعت را منتفی اعلام کنند یا اصل و ریشه آن را نزنند بگویند هست ولی اینطوری است! تفسیر بهرأی کنند. خب مگر با دین قبل از ما بزرگترین دین و بیشترین پیروان را مسیحیت در جهان دارد، آخرین پیامبر قبل از اسلام، کسی که هم تولّد او معجزه بود و هم صعود او به آسمان و رفتنش معجزه بود، هم آمدنش و هم رفتنش معجزه بود. حضرت موسی(ع) را کلیمالله و حضرت عیسی(ع) را «کلمهالله» میگوید. «کلیمالله» همسخن با خداست، حضرت عیسی کلمه خداست. کسی که میگوید روحالله است. خب دیگر پیامبر با این عظمت، که با معجزه آمده و با معجزه رفته است، خب دینش چه شده است؟ 120 تا انجیل درست کردند! بعد کردند 4تا، این 4تا پر از تناقض و در کنار آن، حرفهای بسیار نورانی و الهی، مخلوط است. پس از آن حضرت موسی(ع) است که قرآن بیش از همه انبیاء نام حضرت موسی(ع) را آورده است. آن قدر که حکایات از حضرت موسی(ع) هست از هیچ پیامبری نیست. شاید به این دلیل که نخستین پیامبری است که یک امّت ساخت، هجرت بزرگ امّت و تمدن دینی به این مفهوم جدید را ساخت. شاید این باشد. خیلی خداوند راجع به حضرت موسی(ع) عبرتهای زیادی در ماجرای ایشان هست که دلایل مختلفی میتواند داشته باشد. با دین او چه کردند؟ امروز تمام عهد عتیق یعنی تورات، تمام دستخورده، حرفهای صریح خلاف توحید و خلاف انبیاء زده، و پیامبران را به دزدی و شراب و به زنای با محارم، و به دروغگویی، به کلاهبرداری متهم میکند. خب با کتاب او چه کردند؟ مسیحیان میگویند کتاب عهد عتیق جزو کتابهای مقدس ماست ولی صریح میگویند تمام شریعت او کنسل شده است باطل شده است و لغو است و تمام است، شریعت نداریم ما فقط موعظه داریم. خب با آخرین دین خدا این کار را کردند. و اگر اهل بیت(ع) نبودند همین کار با قرآن و با سنّت پیامبر(ص) میشد. خب به همان دلیلی که باید پیامبر میآمد تا دست بشر را بگیرد و به سوی خدا ببرد، به همان دلیل باید ائمه(ع) و رهبران و اوصیاء معصوم پس از پیامبر باید باشند. چون فرض کنید که پیامبر آمده و آخرین کتاب آمده، آخرین پیامبر آمده، اما بعد از آن دست امثال یزید میافتد انگار نیامده! اسلام بنیامیه که اسلام نیست، اصلاً نباشد بهتر است. همان جنایات عصر جاهلیت را به اسم اسلام و قرآن انجام میدهند. خب شما بگو خدا باید پیامبر را میفرستاد، خب فرستاد. باید قرآن را میفرستاد، خب فرستاد. ولی بعدش کتاب و سنت پیامبر دست این آدمهای فاسد بیفتد. به اسم خلیفه اسلام و مسلمین. خب آن کتاب و رسالت چه فایدهای دارد؟ وقتی که بعدش باید تحریف بشود و به درد نمیخورد انگار نیامده است. مثل این که بگویید بهترین نسخه متخصصترین پزشک را دادند ولی نفر دومی که گرفته، این را لوله کرده توی چاه انداخته! خب انگار این نسخه اصلاً نبوده، چه فایدهای برای بشریت دارد؟ فایدهاش برای بشریت تحقق پیدا نمیکند الا این که علی و اولاد علی، اوصیای پیامبر باید باشند و الا این فایده تحقق پیدا نمیکند. آن شریعت را یا تغییر میدهند یا کنسل میکنند چنان که در همه ادیان قبل از اسلام کردند، با قرآن هم خواستند بکنند یا تحریف میکنند، ظاهرش میگویند باشد ولی باطن آن نیست. خب ابوهریره پیدا شد، کهبالاحبار پیدا شد، کهبالاحبار یهودی است از یمن آمده، ابوهریره کلاً یکی دو سال، یک مدتی کوتاهی با پیامبر(ص) است، درست و غلط حدیث نقل کرده است. او کهبالاحبار کسی است که کنار خلیفه مسلمین، کنار خلیفه سوم میایستد آیه قرآن را تفسیر بهرأی میکند و به نفع دزدهای حکومتی و رانتخورها در برابر ابوذر. آیه کنز را تحریف میکند معنایش را عوض میکند حتی یک کلمه حرف عطف را هست یا نیست، مثلاً باید در مورد حرف «و» اینطوری اظهار نظر کند تا معنای آیه عوض شود! خب زمان چه کسی این کار را کرده؟ جلوی چشم ایشان در زمان خلافت ایشان، آیه قرآن را میآیند تفسیر بهرأی میکنند، غلط هم میکنند که ابوذر درگیر میشود و به کهبالاحبار میگوید نخیر، خلیفه میگوید آقای مفتی اعظم، عالم بزرگ، شما بگو تفسیر آیه چیست؟ او میگوید معنی آیه این نیست که ابوذر میگوید، ابوذر عصبانی میشود و عصایش را پرت میکند طرف این، میگوید یهودیزاده تو آمدی به ما آموزش میدهی؟ وقتی آیات بر پیامبر(ص) نازل میشد من کنار رسولالله بودم، تو که اصلاً یهودی بودی و نبودی، تو آمدی مسلمان شدی و عالِم دین شدی و تو داری فتوا میدهی؟ تو داری به من میگویی این آیه برای عدالت اقتصادی نیست؟ و هرکسی میخواهد هرچه میخواهد بخورد و در عین حال آیه کنز هم... تو میآیی برای من آیه تفسیر میکنی؟ که بعد تبعید شد. وقتی که دارند ابوذر را تبعید میکنند امیرالمؤمنین(ع) و حسنین و عمار، چند نفر میآیند، حکومت ممنوع میکند و میگوید هیچ کس حق ندارد بدرقه او برود. هیچ کس نمیآید میترسند بعد اینها میروند. بعد حضرت امیر(ع) و امام حسن(ع) و امام حسین(ع) تعابیر خیلی زیبایی با ایشان دارند از جمله این تعبیر که تو برای دینت، با اینها درافتادی، اینها برای دنیایشان با اینها درافتادند. بعضی از اینها میخواهند دین را تحریف کنند تا دنیاشان آباد بشود و اسم آن هم مذهب و جامعه مذهبی و حکومت مذهبی و آدمهای مذهبی باشد، مراسم مذهبی و مناسک مذهبی و... شما فکر نکنید که آن زمان مسابقات قرآن و تجوید نبوده، زمان بنیامیه، زمان معاویه این مجالس بوده است. حج، قرائت قرآن، تلاوت قرآن، نماز جمعه، نماز جماعت، با اینها که مشکل نداشتند ولی وقتی که علی میآمد میگفت توحید و عدالت یعنی این، منافع اینها به خطر میافتد اینها ... و الا عین قضیهای که اهل بیت(ع) میگفتند اسلام، اما کدام اسلام؟ نه اسلامی که شما نان و آب آن را میخورید و به قدرت میرسید و به اسم اسلام سبیلهایتان را چرب میکنید، تبعیض، بیعدالتی، فراموش کردن فقرا و مستضفعین. بازی در آوردن با اصول، تبعیض در اجرای قانون، مسخرهبازی، تحقیر اولیای خدا، مخالفت با امر به معروف و نهی از منکر، که هرکس بخواهد یک جوری انتقاد کند دندانهایش در دهانش خورد کنید، تهمت بزنید، پروندهسازی کنید، خب این کارها را میکردند. علیبنابیطالب(ع) میگوید اسلامی که من میگویم اسلامی است که مزاحم شماست. آن قرآنی که تو حافظ آن هستی نمیگویم، من آن قرآنی را که وقتی نازل شد بودم و هیچ آیهای نازل نشد الا این که رسولآلله به من گفتند که این آیه در چه مورد نازل شد و چرا؟ اصلاً قرآن و مصحف علی که میگویند با قرآن موجود به لحاظ آیات که فرقی ندارد که آیات آن کمتر یا بیشتر باشد، یکی ترتیب چینش آنها به حسب نزول بوده است طبق اسنادی که نقل میشود، یکی این که شأن نزول و توضیحات خاص رسولالله به امیرالمؤمنین(ع) در مورد هر آیه در ذیل آن بوده است و الا نه این که قرآن علی غیر از قرآنی بوده که الآن ست نه، آیات همین آیات است. از تحریف لفظی که سختتر است تحریف مهمتر و خطرناکتر، تحریف معنوی است. ببینید بتپرستان مکه وقتی که حضرت رسول آمدند و لاالهالاالله گفتند اینها تا وقتی که این مسئله یک بحث فقط ذهنی و انتزاعی است که حالا خدا، خدایان، اینها خیلی احساس خطر صددرصد نکردند. گفتند دیوانه شده، به او بگویید دیوانه، بچهها دنبال او راه بیفتید به او سنگ بزنید هو کنید! بعد دیدند که مسئله به اینجا ختم نمیشود لاالهالاالله یک آثاری هم در اقتصاد و سیاست و اجتماع دارد لاالهالاالله معنیاش این است که دیگر شما ارباب کسی نیستید. یعنی از لحظهای که منافعشان به خطر میافتد تصمیم به قتل پیامبر(ص) میگیرند و الا آنها همه حاضرند بتها بسوزد و به جای بتپرستی کعبه اسلامی باشد، اینها سر کار باشند. کلیدداران کعبه در زمان شرک، قبل از اسلام در عصر جاهلیت، مثل کلیدداران کعبه، مثل کیدداران اکنون کعبه هستند. اینها برایشان فرقی نمیکند که آنجا بت هست یا نیست؟ اینها باید کلیددار باشند نان آن را بخورند! آن زمان هم همینطور بود الآن هم همینطور است. اگر ببینید منافعشان را بت تأمین میکند بتپرست هستند، اگر ببینند شکستن بتها و خداپرستی است خداپرست میشوند، منافعشان است. خب اهل بیت(ع) اگر نبودند این اسلام امروز در تمام جهان، فقط یک اسلام بود و آن همین اسلام بود. تنها اسلام همین اسلام بود. اینها نگذاشتند کتاب خدا، شریعت را تحریف کنند با جعل حدیث و تفسیر بهرأی قرآن تغییر بدهند. دیگر این که نیازهای هر دورهای باید دوره به دوره مشخص میشد. خب پیامبر(ص) رفتند، بعد از پیامبر(ص) یک اتفاقاتی افتاده که حتی نمونه آن هم زمان پیامبر نبوده است. در سنّت پیامبر نیست. مثلاً جنگ مسلمان با مسلمان. خب آن سهتا جنگی که بر علیبنابیطالب تحمیل شد، اینها در زمان پیامبر(ص) که چنین چیزی نبود. هیچ کس نمیدانست در چنین مواقعی باید چه کار کند؟ یا شافعی یا ابوحنیفه، یکی از این دوتا میگویند اگر آن جنگها بر علیبنابیطالب، امیرالمؤمنین تحمیل نشده بود و ایشان وارد جنگ نمیشدند ما نمیدانستیم امروز که حکم شرعی بغی و باغی (یعنی برانداز) چیست و چه کار باید کرد؟ اگر یک عده مسلمان بیایند و به مسلمانهای دیگر یا حکومت اسلامی حمله کنند ما اصلاً چنین چیزی را در سنّت پیامبر(ص) نداشتیم. بله قرآن دارد که اگر دوتا طایفه مؤمن با هم جنگیدند... اما این که تطبیق بدهی با چه مصداقی؟ میگوید سیره علیبنابیطالب(ع) یاد داد که بله ما یک چیزی به نام حکم بغی داریم، حتی اگر طرف نمازشب خوان و حافظ کل قرآن است ولی وقتی بدون حجّت اقدام به براندازی میکند چند هزار نفرشان را علی میزند. برای ما اینجا حکم شرعی روشن شد. چنان که میگویند اگر حج نبود، ببینید حج اینقدر تحریف شده، با این که به آن صورت حج سیاسی هم نبود، مثل حجی که آل سعود میخواهند احکام سختی نیست، حتی همان حج بدون برائت در زمان خودِ اهل بیت(ع) تحریف شده بود. ابوحنیفه میگوید که اگر جعفربنمحمد یعنی امام صادق(ع) اگر ایشان نبود و احکام حج را نمیگفت ما در طول همین صد و خوردهای سال که گذشته بود، ما نزدیک همین صد سال، یک عالمه احکام حج را بدعت گذاشته بودند تغییر کرده بود اذکار حج تغییر کرده بود ایشان آمد دوباره حج را آموزش داد ما فهمیدیم. این برای چه زمانی است؟ برای زمان امام صادق(ع). میگوید اگر ایشان نبود احکام حج مسلمین نمیدانستند که حج را چگونه انجام بدهند چون هر کسی میآمد یک چیزی را کم و زیاد کرده بود خب پس باید پس از پیامبر(ص) اهل بیت(ع) باشند که یکی از کارهایشان این است که نگذارند این احکام تحریف شوند و نیازهای هر زمان را روشن کنند و مردم را مدام به خدا و به آخرت و به سنّت انبیاء دعوت کنند و الا هدف بعثت انبیاء عقیم و ناقص و ناتمام میماند. و آن چیست؟ سعادت و تکامل بشر است. این «کونوا مع الصادقین» برابر مخصوص هیچ زمانی نیست. باشید «مع الصادقین» بدون هیچ قید و شرطی. همین که هیچ قید و شرطی نمیآورد، ببینید یک وقتی میگوید «کونوا مع الصادقین» به شرطی که عادل باشند، به شرطی که دروغ نگویند به شرطی که خطا نکنند، از توی این عصمت بیرون نمیآید. اما وقتی که به طور مطلق میگوید پس از پیامبر(ص) برای همیشه «کونوا مع الصادقین» بدون قید و شرط با صادقان باشید این یعنی برای همیشه صادقهایی وجود دارند که بدون قید و شرط باید با آنها راه رفت، و آن صادقی که بدون قید و شرط باید همراه او رفت حتماً کسی است که گناه و خطا نمیکند و الا خداوند دارد دستور میدهد که دنبال گناهکار و خطاکار راه بیفتید! معلوم است که پس این بیگناه و بیخطاست. اتفاقاً حقیقت امامت همین است. اهل سنت امامت را، یعنی در مباحثشان زعامت و ولایت را دارند منتهی جزو فروع دین میآورند، یعنی جزو احکام عملی برای اداره جامعه میآورند. شیعه امامت را در اصول دین آورده است. اصول دین، یک مقام قبل از عمل است، بحث اعتقادات است. این را دقت کنید در اصول دینی که شیعه توحید و نبوت و معاد خب عدل و امامت دوتا چیز اضافه نیست که شیعه اضافه کرده است، که بگوییم اسلام سهتا اصول دین دارد، اصول دین اسلام سه تاست، اصول مذهب شیعه دوتای دیگر هم است که 5تا میشود. نه، اصول دین همان سهتاست. منتهی آن سه تا قابل تحریف است بخصوص مسئله نبوت، بدون وصایت. بدون امامت، امامت در دل نبوّت و ادامه نبوّت است. منتهی بدون رسالت. بنابراین پایگاه اصلی امامت در داخل نبوّت است ولی این را شیعه تصریح میکند و میگوید ما نبوّتی را قبول داریم که بعدش به امامت گره خورده است ما این نبوّت را قبول داریم و الا نبوّت عقیم میشود. یکی هم عدل است. این عدل را از خداپرستی شروع میکند و باز به مدیریت اجتماع گره میزند ما معتقدیم به عدل خدا، خدا عادل است، مگر بقیه مسلمین خدا را ظالم میدانند؟ نه هیچ مسلمانی نمیگوید خدا ظالم است. چرا شیعه روی عدل تأکید میکند؟ در واقع عدل جزئی از همان توحید است، از طرف دیگر هم به معاد و قیامت مربوط است. یک مصداق و ظهور عدل، قیامت است، یک مصداق آن عدالت کیهانی است تمام این عالم بر اساس عدل بنا شده است، یک مصداق آن هم که باز به توحید گره میخورد و همینطور به عدل، پایین میآید تا به عدالت اجتماعی برسد. چرا؟ چون خدای خالق همان خدای شارع است همان خدای قانونگذار است، خدای مرسل که رسول فرستاده، همین خداست، ما دوتا خدا نداریم که بگوییم یک خدا پیامبر را فرستاده، یک خدا جهان را خلق کرده، یک خدا هم جداگانه قیامت را بپا میکند ما سه- چهارتا خدا نداریم که، یک خداست. شیعه میگوید همان خدایی که جهان را به عدل آفرید و انبیاء را به عدل فرستاد، آن خدا نمیتواند به منهای عدل، امر کرده باشد و بیندیشد، بگوید امّت بسازید، امّت خداباور بدون عدالت! بگوید خدا دستور داده یا اجازه داده، امّت منهای عدالت زندگی کند. میشود خدای عادل اجازه ظلم بدهد؟ اگر عقل جزو اصول دین است خدا عادل است، این خدای عادل اجازه میدهد در جامعه بشری ظلم بشود، یعنی تو میتوانی بگویی در جامعه به لحاظ سیاسی و اقتصادی، حکومتی ظلم است اما خدای عادل به ظلم اجازه داده است! اصلاً شریعت آن ظالمانه است! نمیشود. شیعه چرا روی عدل و امامت هم تأکید کرد و دور آن خط قرمز کشید؟ گفت بله، اسلام یعنی توحید، نبوّت، معاد، منتهی توحید و نبوّت و معادی که منهای عدل و منهای امامت صالح تعریف نشود یعنی آثار عینی آن را باید در جامعه و روی زمین ببینیم. عدل و امامت تبصرة شیعی – اهل بیتی بر همان سه اصل است که سه اصل اسلام هستند. ما اسلام شیعی و سنی نداریم. اسلام، اسلام است. در تفسیر این اسلام فرقهبندیها بوجود آمده است و الا ما دو – سه تا اسلام که نداریم. حالا اهل سنت هم قبول دارند که امامت، در اصل حکومت ظاهری، امام و رهبر جامعه حاکم میخواهد، جامعه زعیم میخواهد و اتفاقاً قبول هم دارند که به دین و دنیا مربوط است این را صریحاً میگویند که رهبر، باید رهبر دین و دنیا باشد یعنی سکولاریزم را میگویند ما قبول نداریم البته این اتفاق در صدر اسلام بعد از پیامبر(ص) افتاد اصلاً سکولاریزم از اینجا شروع شد که یک عدهای گفتند نمیشود هم نبوّت، هم امامت، هر دو در قریش و در بنیهاشم باشد. یعنی گفتند نبوّت را از امامت تفکیک کنید. پیامبر از شما بود، امام و حاکمیت و خلافت دیگر از شما نباشد! خب سکولاریزم از آنجا شروع شد که شیعه میگوید رهبر پس از پیامبر را هم، همان خدایی از طریق پیامبر برگزید و معرفی کرد که همان پیامبر را خدا برگزید. یعنی به همان شیوهای که رسالت و نبوّت الهی است امامت هم الهی است. یعنی خدا گفت علی(ع) پس از رسول. یعنی چه؟ یعنی ولایت و خلافت علی هم، مثل رسالت پیامبر(ص) فرمان خداست. امر الهی است. یک دیدگاه هم این بود که نخیر، نبوّت امر الهی است، اما همه حرفهای پیامبر حکم خدا نیست. پیامبر در همه حرفها و کارهایش معصوم نیست آن بخشی که میخواهد کلام خدا را اجرا کند یا به ما منتقل کند آنجا پیامبر است، معصوم است و الهی است. اما یک حرفهای دیگر هم پیامبر در زندگیاش دارد و یک کارهای دیگر هم کرده که آنجاها معصوم نیست و لازم هم نیست معصوم باشد، مثل همه اشتباه میکرده، خطا میکرده، جاهل بوده، آن مسائل جزو مأموریتهای الهیاش نبوده است. خب همینجا شخصیت پیامبر(ص) و نبوّت دو شقه میشود! یعنی پیامبر(ص) به لحاظ وجودی دو بخشی است، بخشی الهی و معصوم است و بخشی غیر الهی، بشری و خطاپذیر است. از همینجا تفکیک و شکاف شروع میشود. سکولاریزم دوشقه کردن دین و دنیا شروع میشود و بعد از پیامبر(ص) هم مسلمین دو گروه هستند یک گروه میگویند حکومت پس از پیامبر هم نصب خداست و الهی است، یک عده میگویند نخیر، اصلاً لازم نیست که خدا بگوید بعد از پیامبر چه کسی باشد؟ و خدا هیچ چیزی هم در این باب نگفته است. پیامبر چه؟ میگویند پیامبر هم نگفته این جملهها هم که شما میگویید تفسیر دارد، قابل تفسیر است، قابل تعبیر است. تازه گفته باشد، اینها جزو فرمان خدا نیست اینها جزو آن بخش نبوت ایشان نیست، نظر شخصیشان است. حتی مسلمانها زمان خود پیامبر دو تیپ بودند یک عده تا پیامبر یک حرفهایی میزد میگفتند این را خدا گفته یا خودت میگویی؟ اگر خدا گفته اطاعت کنیم اگر خودت میگویی نه! یک عده مسلمان هم بودند هرچه پیامبر میگفت تفکیک نمیکردند. میپرسیدند که وحی نازل شده یا نه؟ این را میپرسیدند اما دیگر نمیگفتند اگر نازل نشده ما اطاعت نمیکنیم! میگفتند چه وحی نازل شده چه نشده، هرچه شما بفرمایید ما اطاعت میکنیم ولی نمیگفتند تو بعضی از حرفهایت الهی است و بعضی از حرفهایت از طرف خودت است! نه؛ قرآن میگویند «إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحى« همهاش وحی است. اصلاً پیامبری وجود ندارد که از طرف خودش شخص حقیقی حرفی بزند «ما یَنطق عن الهوی» هرچه میگوید کلام خداست، منتهی کلام خدا دو جور است یک عده وحی است که لفظ و معنا از طرف خداست و بقیهاش هم که خود پیامبر میگویند در راستای همان است. تبیین آن است، تحقق آن است، پیامبر(ص) حرف غیر خدذایی نمیزند. خطا نمیکند، گناه نمیکند، اگر یک جا خطا و گناه کند از کجا معلوم بقیه جاها نکرده باشد. اگر شما قبول کنی که پیامبر گاهی دروغ میگفته، گاهی نمیگفته، گاهی خطا میکرده و گاهی نمیکرده، از کجا بفهمیم کدام کلامشان جزو اینهاست؟ از کجا بفهمیم همانی که میگوید از طرف خداست، شاید از طرف خدا نباشد و همینجوری اشتباه کردی یا همینجا داری دروغ میگویی؟ بعد دیگه این پیامبری به درد میخورد؟ و چطور برای بعد از خودت شما سکوت کردی؟ خدایی که میگوید اگر من پیامبرها را نمیفرستادم روز قیامت انسانها من را محاکمه میکردند و حق داشتند من را محاکمه کنند، چطور پیامبر به این نتیجه نمیرسد که اگر من بعد از خودم کسی را نگذارم که جلوی همان بلایی که سر کتابهای مقدس قبل و انبیای قبل و ادیان قبل الهی آوردند سر اینها نیاورند بعد اینها بشریت هزار سال دیگر حق دارد از من بپرسد نمیخواستی کسی را بعد از خودت بگذاری که توی اختلافات معیار باشد ما بفهمیم که چه کسی چه گفت؟ که حالا نتوانیم تشخیص بدهیم معاویه درست میگفته یا یزید یا ...؟ خب الآن هم میتوانند پیامبر و خدا را محاکمه کنند اگر اینها نبودند، اگر شما احتمال بدهید معصوم نیستند و لازم نیست معصوم باشند تمام آموزهها و تعالیمشان یکپارچه زیر سؤال میرود یکی دوتایش نمیرود، بعد مرز آنجاهایی که خطا کرده و نکرده، کجاست؟ از کجا بفهمیم؟ شما میگویید از خودش بپرس، میگوید خودش ممکن است خطا کند یا دروغ بگوید از کجا معلوم این از همان مواردی باشد که دارد خطا میکند یا دروغ میگوید؟ کل دین زیر سؤال میرود. یا نبوّت دروغ است، یا عصمت واجب است. نبوّت بدون عصمت نه معنا دارد نه امکان دارد. آیهای که به عنوان آخرین آیه به آن استناد میکنم مقامی که حضرت ابراهیم(ع)، بله تفاوت کلام شیعه و سنی را عرض کردم برادران سنّی این را جزو فروع میآورد نه اصول. شیعه میگوید امامت جزو اصول است. یعنی امامت را از نبوّت نباید جدا کنیم. این ادامه آن مشمول آن است مأمور به آن است و اگر انبیاء و اوصیاء بعد از پیامبر(ص) نمیآمدند اصل دین منتفی بود و انگار قرآنی نیامده است.
بعد بعضیها سؤال کردند گفتند آقا ببخشید شما چطور در زمان امام زمان(عج) در عصر غیبت از امام عسگری(ع) به بعد شما دارید همین را میگویید. الآن بیش از هزار سال است شما دارید میگویید که پیامبر یا امام معصوم، در دسترس نیست خب چه فرقی میکند؟ بلافاصله بعد از پیامبر چرا این را نمیگویید؟ دقت کردید شبهه چیست؟
میگویند شما شیعه میگویید که خدا باید بعد از پیامبر امامان معصومی را میفرستاد چون باید ادامه پیدا میکرد چون بعد از پیامبر که نمیشود معصوم در اختیار نباشد. خب بعد از امام زمان(عج) که این اتفاق افتاده است، امام معصومی در دسترس نیست و پیامبری هم نیست، چطور اینجا میشود، اگر اینجا میشود چرا بلافاصله بعد از پیامبر نشود؟ شبهه را درست متوجه شدید؟ خب جواب آن چیست؟ کسی که این حرف را میزند ائمه را قبول ندارد. ما میگوییم که چرا بعد از پیامبر باید امام معصوم باشد، شما میگویید اگر امام معصوم نباشد حجّت خدا بر خلق، تمام نیست. خب بعد میپرسیم که خیلی خب این دتا دو و نیم قرن که شما میگویید معصوم هست. بعد از او در این 1200- 1300 سال چه کار میکنید؟ میگویند چه اشکالی دارد همین حرفی که شما راجع به الآن میزنید همین حرف را بلافاصله بعد از پیامبر بزنید!
اهل سنت رسولان اولیالامر را معنای دیگر میکنند آنها که منکر نیستند میگویند اولیالامر، الآن همین آل سعود هستند هرکس حاکم است اولیالامر است. جواب دوستان همهاش ارتباط داشت من خودم این جواب را میگویم که وضعیت پس از ائمه(ع) با وضعیت پس از پیامبر(ص) که یک جور نیست. اگر این غیبت فرض کنید بلافاصله بعد از پیامبر میخواست اتفاق بیفتد، حجّت بر مردم تمام نبود.
یکی از حضار: شما فرمودید که بعد از پیامبر، امامت دوره تبیین دین است. حالا ممکن است کسی سؤال کند بعد از تحولاتی که در زندگی بشر اتفاق افتاده، آیا آنچه که در دوران امامت رخ داده، واقعاً با تحولات الآن و بعدها، تحولاتی که بعدها اتفاق میافتد هست یا نیست ضمن این که ما الآن بعد از نبوت و امامت به فقهاء مراجعه میکنیم، استنباط عقلانی خودشان را میگویند. خب پس اینجا هم احتمال است که ما دچار خطا بشویم.
جواب استاد: احسنت، ببینید، میگویند که دوتا نکته، این دوتا نکته بر اساس آن دوتا جواب بود. آن جواب چه بود که دوستمان دادند؟ جواب این بود که در همان 250 سال اتفاقات مهمی افتاد که اگر آن اتفاقات نبود و اهل بیت(ع) نبودند این فلسفه بعثت انبیاء(ع) تأمین نمیشد یعنی آیات زیادی تفسیر بهرأی میشد کسی نبود جواب بدهد، تحریف میشد، دین نبود. همه میگفتند اسلام همین اسلام یزید است کسی نبود بگوید نه. یعنی تمام میشد یعنی قبل از همان 250 سال، کل قرآن و سنت همه از بین میرفت. پس آن 250 سال باید میبود، و بله در اغلب موارد اتمام حجت شد. این یک.
اما حالا بعد از ائمه(ع) در عصر غیبت چه میگوییم؟ ایشان میپرسند که این اتفاق بعد از ائمه افتاد، بعد از ائمه ما به امام معصوم که مستیم دسترسی نداریم، فقها هستند، فقها هم مینشینند عقل و استدلال و بحث میکنند. یک سؤالتان این بود. خب این چه فرقی کرد؟ جواب این است، اهل بیت(ع) فرمودند: «علَینا إلْقاءُ الاُصول إلَیکُم، و علیکمُ التَّفْریعُ» فرمودند این کاری که ما اهل بیت باید انجام میدادیم در این 250 سال و انجام دادیم، القاء اصول بود. القاء اصول یعنی چی؟ یعنی نه این که قرآن چیزی کم داشت ما بر آن اضافه کردیم، نه این که شریعت ناقص بود ما آن را کامل کردیم، نه این که رسالت خاتمه پیدا نکرده بود ایشان خاتمالانبیاء نبود ما خاتمهاش دادیم نه؛ همان خاتمالانبیاء گفت من دو چیز بین شما گذاشتم حدیث ثقلین، کتابی و عترتی و اهل بیتی. او این را گفت. تازه بنا به نقل آنها که روایت ضعیفتری است «کتابالله و سنّتی» خب این عترت هم جزو سنّت پیامبر است و سنّت پیامبر یعنی هرچه من گفتم. خب هم خودِ پیامبر گفته و هم قرآن گفته و هم پیامبر به این مسئله وصایت گفته است. یعنی سنتی هم باشد همین عترتی بیرون میآید و نتیجه عملی آن میشود. ولی ایشان فرموده عترتی. ببینید کدام پیامبر خاتمالانبیاء است؟ پیامبری که گفت «کتابی و عترتی» نه پیامبری که فقط کتاب گذاشت، این پیامبر خاتم انبیاء است.
یک مناظرهای حضرت رضا(ع) دارند که در محضر ایشان هستیم با یک مسیحی، یکی از بزرگان و رهبران مسیحیت جهان. آن مسیحی گفت آقا ببینیم سر چه با هم اتفاق داریم و سر چه اختلاف داریم؟ عیسی مسیح را ما قبول داریم، شما هم که قبول دارید در قرآنتان آمده، درست است؟ حضرت رضا(ع) فرمودند بله. گفت پس عیسی را هم هر دویمان توافق داریم پس حضرت عیسی قطعی است، اما راجع به پیامبر که شما میگویید پیامبر است، شما قبول دارید ما قبول نداریم، سر آن چیزی که هر دو قبول داریم توافق کنیم چون آن قطعی است سر اسلام، اختلاف است. پس نتیجه این جلسه این شد و ثابت شد که مسیح حق است و اسلام معلوم نیست! حضرت رضا(ع) یک جواب خیلی زیبایی دادند فرمودند بله من به حضرت عیسی(ع) معتقدیم اما آن عیسایی که بشارت محمّد را داد. بله ما به عیسی مسیح معتقد هستیم، ما به انجیل معتقدیم، به تورات هم معتقدیم اما به آن تورات و انجیلی معتقدیم که این بشارت را داده است نه تورات و انجیلی که این آیات آن را برداشتید، نه آن عیسایی که تحریفش کردید. اینجا هم همینطور است.
شما مگر نمیگویید که دیگر بعد از پیامبر، احتیاج به پیامبر جدید نیست که بیاید، خب میگویید ائمه آمدند، بعد از ائمه دیگر احتیاج به معصوم نیست. خب چرا از همان اول نگویید احتیاجی به معصوم نیست؟! برای این که آن اول نمیشد بگویی. آن قرآنی است که آن قرآن میفرماید: «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممتم علیکم نعمتی» آن قرآن. قرآن به این شرط میگوید امروز دین شما کامل شد. با چه کامل شد؟ با ولایت اهل بیت کامل شد. قرآن منهای «الیوم» منهای روز غدیر که هنوز کامل نشده است، با آن کامل است، یعنی آن قرآن میگوید دینی کامل است که اینطوری کامل میشود که تا اینجا هرچه باید از طرف خدا میآمد آمد حالا از این به بعد علی(ع) و اوصیای پیامبر میآیند. خب بعدش چی؟ بعدش فقهاء که معصوم نیستند، جواب: بله، فقیهی منهای 250 سال تاریخ اهل بیت(ع)، آموزشهای اهل بیت(ع) با فقیه پس از این 250 سال، اینها دوتا کارکرد دارند. آنجا «علینا القاء الاصول» را گفتیم. حالا بعد از این فقهاء چه کار میکنند؟ «التفریع فروع» این جواب سؤال فرمایش دوم شما هم هست فرمودند که خب حالا این روایت اهل بیت(ع) برای این همه مسائل جدیدی که آمده کافی است؟ من از شما سؤال میکنم یک مسئله جدید، فقط یک مسئله بگویید که این مسئله به لحاظ مباحث حقوقی، اخلاقی، معرفتیاش، پاسخی در قرآن و روایت ندارد. یک سؤال فقط. ادعا این است که هیچ مسئله جدیدی در زندگی بشر اتفاق نیفتاده و نمیافتد و نخواهد افتاد الا این که اصول آن به لحاظ معرفتی، اخلاقی و حقوقی در قرآن و روایات اهل بیت(ع) آمده است. اگر کسی میگوید که مسائل جدیدی داریم که اصلاً هیچ حضوری در مسائل قرآن ندارد، بگوید مثل چی؟ مثلاً ممکن است بگوید اینترنت، موشک به فضا فرستادن، خب اینترنت یا موشک به فضا فرستادن، یا سلاح هستهای، اینها چه رابطهای با انسان دارند؟ یک وقتی دارید از لحاظ فنی بحث میکنید تجربه و ریاضی که اینها را کسی نگفت که کتاب و سنت بگوید، خودِ خدا فرمود به شما عقل و تجربه دادیم بروید اینها را انجام بدهید. چه چیزش به دین مربوط است؟ همانی که مسائل قدیم از آن جهت به آن مربوط بود مسائل 2 هزار پیش، همان مسائل به آن مربوط است. آن مسائل چیست؟ 1) به لحاظ حقوقی، به لحاظ اخلاقی چه باید کرد و چه نباید کر؟. خب همین اینترنت. به نظر شما احکام اینترنت و احکام حقوقی و اخلاقی فضای مجازی در قرآن و سنت بیان نشده است؟ تماماً بیان شده است. احکام اخلاقی و حقوقی علوم هستهای بیان نشده؟ میفرمایند کافی است؟ بله کافی است. اصول آن کافی است. اجتهاد در فروع میشود. تطبیق بر مصادیق، شرایط زمانی، شرایط مکانی، آثار آن، اجتهاد برای همین سخت است کار آسانی نیست آدمهای عوامی که سواد فقهی دارند اینها که مجتهد نیستند چون نمیتواند تشخیص بدهد که این به کجای مفاهیم اسلامی مربوط است. پس دیگر این آیه را نمیگویم چون ناقص میماند و خوب نیست.
آیه مشهور « وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّیَّتِی قَالَ لَا یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ» (بقره/ 124)؛ من در این آیه 11 نکته علامت زدم، 11 پیام در باب همین مسئله ولایت و وصایت است. این آیه را در این باب به کار بردند ولی معمولاً من دیدم به سه نکته آن اشاره کردند، به نظرم آمد که دستِکم 11 نکته در همین رابطه در این آیه هست که اگر بخواهم شروع کنم نمیرسم.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
هشتگهای موضوعی